من نمردم و مینویسم تا بگم زندهام.
پاییز لعنتی با هوای تاریک و بارونهای دپرس کننده اش اومده داره حال من رو بد میکنه.
ولی من لذت میبرم. لذت میبرم از زبان خوندن یاد گرفتن لغاتی که تا حالا نمیدونستم. لذت میبرم از تلاش برای مسابقهای به اسم تافل هر چند خیلی دیر جدی خوندن رو براش شروع کردم.
این روزها پنجشنبهها تنها پا میشم میرم شهربازی. تمرین میکنم تا وقتهایی که یک دستگاه خیلی وحشتناک سوار میشم ریلکس باشم، جیغ نزنم، تپش قلب نگیرم و چشمام رو نبندم.
برگشتم به دانشگاه دوباره، یک ماه از کار مرخصی گرفتم و حالا تقریبا هر روزم از صبح تا شب توی دانشگاه با دوستام و تو سالن مطالعه میگذره.
میدونم دیگه ترم ۹، ترم آخره. دیگه ترم بعد کسی نیست، هیچکس نیست تا تو سایت دانشکده بشینم پیشش.
دوباره پینگ پنگ بازی کردن رو شروع کردم تا اضافه وزنم رو کم کنم و لذت ببرم. تو نمیتونی ۱ ساعت مداوم بدوی و عرق بریزی ولی میتونی ۴ ساعت پشت سر هم پینگ پنگ بازی کنی و اصلا متوجه نشی لباست انقدر خیس شده که میتونی بچلونیش.
نمیدونم آخرش چی میشه. نمیدونم سال بعد اینجا ارشد میخونم یا خارج یا سربازیام.
نمیدونم سال بعد دارم چه رشتهای رو میخونم حتی.
و اینش قشنگه. خیلی قشنگه.
این که برای یه مسابقه تلاش میکنم باعث میشه باورم شه هنوز زندهام و نمردم.
من هنوز زندهام.
درباره این سایت